آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر ،
راوی روضه های محرم سفربخیر
خلوت نشین نیمه شب ندبه های اشک ،
دلگیر بغض های دمادم سفربخیر
یک سال ونیم غربت و دلتنگی و فراق ،
یک سال و نیم گریه ی نم نم سفربخیر
ای شاهد مراثی گودال قتلگاه ،
ای وارث مصیبت اعظم سفربخیر
بغض غریب خاطره های کبود ِشام ،
امن یجیب کوچه ی ماتم سفربخیر
روی کبود و نیلی و آشفته ی فراق ،
موی سپید و خاکی و درهم سفربخیر
زلفی به خون نشسته ی سرِنیزه ها رهاست ،
بانو به زیر سایه ی پرچم سفربخیر
چه بگویم؛ که به من گذشت چه ها در یک روز ،
هیجده یوسفم افتاد زپا در یک روز
همرهانم همه گشتند فدا در یک روز ،
هستیم رفت ز دستم به خدا در یک روز
وای ازآن لحظه که از پیکر من جان می رفت ،
چه غریبانه حسینم سوی میدان می رفت
من عزیز همه بودم که حقیرم کردند ،
داغ ها بر جگر سوخته ، پیرم کردند
سِِِِِیر دادند به هر شهر و اسیرم کردند ،
خاک را پرده ی رخسار منیرم کردند
هیجده دسته گلم را به سر نی دیدند ،
دور محمل همه بر گریه ی من خندیدند.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0